خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

Asics

بالاخره از شر اون ساک ۵۰ ساله ی قبلی خلاص شدم و با یک ساک جدید جایگزینش کردم.چه روز های کابوس واری رو با اون ساک تا مسیر باشگاه طی می کردم،شرم موقع زمین گذاشتنش هنوز روی شونه م سنگینی میکنه.

همیشه یک گوشه ای افتاده بود و سمت دهن باز کرده ش ، انگار کل کثیفی های وجود من رو بیرون میریخت.و من هی خجالت میکشیدم.

و هی خجالت میکشیدم.

تموم شد.

سرت رو بالا بگیر،اگر با تغییر چنین چیز کوچیکی میتونی سرت رو بالا بگیری،اینکارو بکن.


ساده ترین حالت ممکن

ی نفر : هدف ۴۰۴ ات چیه؟

-میخوام از این :

تبدیل بشم به این :

Peaky

?Do you feel that

?Do you feel anything

You know, you talk as if you're watching everything on a

..screen

سلانه سلانه

سال قبل هم دوره ی کیامهر رو خریدم و هم تمام ۷ ترم شیمی عمومی استاد میرقادری.

درباره ی اینکه چقدر بابت جور شدن هزینه هاشون خون دل خوردم حرف نمیزنم.

اما فکر میکنم پکیج شیمی ،تا حدی به درد کنکور بخوره،و شاید اصلا فرصت دوباره ای به شیمی دادم.صرفا در حد مرحله ۱.

با اینکه زنده دل و کسری امیری در نگاه اول به هر یازدهمی ای که قصد شروع داره ی "نه" محکم میگن،اما من هم درباره ی هیچ المپیاد رسمی ای قصد جدی ندارم.

با وجود حکایت هایی که اساتید فعلی المپیاد در گوش دانش اموز ها زمزمه میکنن،اما امار امسال هم نشون داد که بُرد با بچه های انرژی،بعد علامه و فرزانگانه و باقی سمپاد هاست.

حالا منِ مدرسه دولتی؟ باید آسه برم و آسه بیام تا کسی حتی نفهمه که المپیاد میخونم،چون سال قبل به چشم دیدم که چقدر به دلایل نامعلوم از این قضیه فشار میخورن کادر مدرسه و نمیدونم هم چرا.

فعلا تا اول تیر ، قصد ندارم بهش بپردازم.همینکه بتونم معدلم رو به ۱۹ برسونم،با وضع فعلی درسیم مثل شاخ غول شکستنه.

امیدوارم بتونم از پسش بر بیام.هیچوقت فکرش رو نمیکردم که به جایی برسم،که معدل بالای ۱۹ برام مثل رویا باشه.شاید اون موقع ، با دوباره المپیاد خوندنم موافقت بشه.

برای سال یازدهم ، واقعا بهش نیاز دارم.

تازه،پای سواد رسانه هم به لیستم باز شده.

ببینیم چی میشه.

فعلا برم درس های فردا رو ی نگاهی بندازم.



10/1

از شهریور تا به الان،خیلی چیز ها تغییر کرده.

نتونستم(نخواستم) المپیاد بخونم.

المپیاد زمین رو هم با اختلاف یک تست به آخرین قبولی واگذار کردم.

اما سال یازدهم،بحث مرگ و زندگیه.

حتی اگه مدال هم نگیرم میخوام جزوی از این راه باشم.

حتی اگر مدال هم نگیرم،میخوام برچسب المپیادی بودن روی پیشونیم باشه.

(بماند که این حرف ها و برگشت احتمالیم به مسیر المپیاد بابت مصوبه جدید باشگاهه.)

اینه رسمش

ایستگاهی دویدم ، تو تایمای ۶ دقیقه ای ، به قدری پام درد میکنه که میخوام دیوار و گاز بگیرم.انگار استخونمو با تبر نصف کردن ، ی جاهایی از ساقم باد کرده ، نمیدونم مشکل چیه.

استاد گفته بود چون بعد چند سال دارم شدید ورزش میکنم اینجوریه ، اشکم داره در میاد-


چیزهای بهتری هم وجود داره،

بعد از معاشرت با کلی ادم ۴۰ ساله که به مدت ی هفته همکلاسیمن ، ی جورایی اروم تر شدم.

چون همشون ادمای به شدت با سواد و حرفه ای هستن.

و تو ایران هیچ غلطی نکردن.

ی متخصص اطفال اومده بود می پرسید چه دوره فنی حرفه ای شرکت کنم بهتره برا امتیاز مهاجرت؟

و من قیافه تمام مربیایی و تصور کردم که ی کوه مدرک و مهارت داشتن اما دستشون به جایی بند نبود.جالبه.

بعد داشتم ریک و مورتی میدیدم رسیدم به اونجایی که مورتی می گه : 


Nobody exists on purpose. Nobody belongs anywhere

 ! Everybody is gonna die. Come watch TV

و کرک هام سوخت حقیقتا.



سازمان و خاله زنک هایی به نام مربی

اگه فقط ی چیز مزخرف تو فنی حرفه ای وجود داشته باشه(تو بهترین حالت فقط ی چیز) اتلاف وقت و انرژی موقع کاره.کاری که کارمند هاش توی ۸ ساعت انجام میدن و میشه به ی شرکت خصوصی یا ی کارگاه یا حتی ی فریلنسر داد تا تو ۲ ساعت انجامش بده. و از اونجایی که این سیستم فاسدشون عادتشون داده که همینطور زندگی کنن ، چند هزار زمین برای کارگاه هایی که توی زمین های کوچک تر هم جا می گرفتن ، اتاق کار های بزرگ و غیر کاربردی ، برگزاری دوره هایی که هر مربی ۳ تا ازش مدرک داره ولی باز ثبت نام میکنه ، این ها هم سر کلاس اهمیتی برای معلم قائل نمیشن.

یعنی در واقع خود مدرس دوره هم احترامی برای شاگرد ها (همون مربی های سازمان) قائل نیست.میشینن دور هم میگن و میخندن و یکم هم مطلب در کنارش تدریس میشه. از ساعت ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر اونجا بودم ، یعنی ۲ جلسه کلاس در یک روز برگزار شد و به جرعت می تونم بگم از یک ساعت دوره عکاسی مقدماتی استاد جمالی چیز های بیشتری یاد گرفتم تا چند ساعت از این دوره که اسمش هم عکاسی پیشرفته ست!

چرا؟

چون استاد جمالی کارمند سازمان نبود ، برای همین شاگرد هایی که می گرفت حق تدریسش رو پرداخت می کردن ، و اینطوری هم اون برای کلاسش ارزش قائل بود هم شاگرد ها کم کاری نمیکردن.

باید گل گرفت این مملکت و ، چون این وصعیت فقط برای فنی حرفه ای نیست ، همه از زیر کار در میرن ، بعد انتظار دارن ایران درست شه.

تهش هم استاد وقتی فهمید مقدماتی و گذروندم گفت :

-خب ، فکر نکنم چیز جیدیدی تو این کلاس بتونم یادت بدم

خب بی خود کردید اسم دوره رو گذاشتید پیشرفته که من مجبور شم ی هفته الاف شما باشم.