زندگیم به قطب های متفاوت و خیلی بی ربطی تقسیم شده.
قبل تر ها باور داشتم که توانایی رسیدگی به همه ی این قطب ها رو دارم و تنها مانعی که سر راهم هست کم تلاش کردنه.
شاید باید دوباره و دوباره کلمه ی عدم قبولی رو میدیدم تا بفهمم که اینطور نیست.نمیدونم تا کی قراره از شکست هام درس بگیرم تا مفید واقع بشه،اما آبتین و شکست ناپذیر بودنش داره بهم یاد میده که بهتره تمام توانت رو روی یک کار بزاری تا ی نتیجه ی مطلوب ازش بگیری.(جدی میگی؟تازه فهمیدی؟)
همین که حالا فهمیدم هم خودش جای امیدواری داره.
خیلی وقته اهنگ گوش نمیدم ، اما با گفتن این حرف ها یاد این اهنگ هیدن افتادم.
"یه آدم درست توو جای نادرست
گُل در میاره از شن و خاک و رس
چه فایده تو گاریه با چرخ و مُهر ساییده
چه نظمی وقتی هرج و مرج توو فرمولش اساسیه
حرف و لفظ که عالی ولی ترجمه رو وا میده
آرزشو خواب دیده ، به ماهی دریا آبیه
کلی بحث و حاشیه توو فیلم و صحنه سازیه
همش با قصد خاصیه ، هر چی که دلش خواست میگه
بگو توو این نقاشی با چه رنگی باشم قاطی ؟
الان سوال نپرسم جواب بدم تو فردا چی؟"