خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

صفر رفتم از خونه بشم تو کوچه هزار

اون بار که رفتیم چهارراه دانشکده زمین شناسی فیزیکی و پیدا نکردم.بعد فهمیدم مشکل اکثر بچه ها بوده،یکیشون میگفت دادم ۷۰۰ صفحه کتاب و واسم پرینت گرفتن (-_-) چون هر کتابفروشی ای تو شهرمون رفتم پیدا نشده.حالا نمیدونم ، نماشگاه کتاب که رفتیم دنبالش بگردم یا پولش و صرف خرید رمان کنم.

نمیدونم،از ما که چیزی در نمیاد.

لااقل ی دو خط داستان بخونیم.

شاید ایمیلم و دادم به اون یارو تو ۱۰/۲ که شیمیش خداست،بره کلاسای میرقادری و ببینه.فکر کردن به اینکه دیگه دهمی محسوب نمیشم (تو حیطه المپیاد) و از همین حالا باید مثل ی یازدهمی بخونم اذیتم میکنه.

(حالا کی گفته قراره بخونی؟)

نه،قراره بخونم.امروز وقتی به کاشی های شکسته ی سکوی کلاس خیره بودم فهمیدم نمیتونم ازش فرار کنم.

یکم بخوابم.بعد باشگاه میشینم ی نگاهی به مدالیست کیامهر میندازم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد