خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

زیر این سقف

دیروز کلی اتفاقات خوب افتاد ، اما نمیدونم چرا وبلاگ مثل ی قدر مطلق معکوس برای چیزایی که مینویسم عمل میکنه ، نشوته ی مثبت وارد میکنم در نهایت منفی میده بیرون=)

دارم ی کارایی میکنم ، از اونجایی که این قدر مطلق اینجوری کار میکنه چیزی نمیگم که کنسل نشه.

فصل ۲ زمین هم شروع کردم-

دنبالم میای ، دنبالت نمیام

از فردا بعد این همه وقت بالاخره زندگیم میوفته رو روال ، صبح تا ۱۲ ظهر دوره بعد تا ۲ میشینم تو کارگاه درس میخونم ، بعد از ظهرشم کلاسای مازه ، بودجه بندی زمین و شیمی و که تموم کردم  دوره همکاری فروش که نصفه ولش کرده بودم و از اول میشینم ببینم. با یکی حرف زدم میگفت توقعت خیلی کمه ها ، اینی که تو میخوای و من تو ی ساعت درش میارم-

کلاس ارسطو اعتمادی ام هنوز تو سیستم دارم ، بشینم پاش دستم یکم راه بیوفته.

تنها باگ امروز این بود که نرفتم بدو ام.

خوشحالم.

اگه یکی بود که نصفه شبا گوشی و ازم میگرفت تا نتونم واسش پیام بزارم تا اخر عمر می پرستیدمش