وقتی به این فکر میکنم که از ساعت ۶ صبح امروز تا ۱۲ درگیر پروژه ش بودم و تهش هیچ شد توانایی اینو دارم که خودم و لپ تاپ و از پنجره پرت کنم پایین.
یعنی چی که دست رو هرچی میزارم خاکستر میشه؟
منی که از ۱۰۰ متری ادم رد میشم لرز به جونم میوفته امروز بخاطر این کار با ۱۰ نفر حرف زدم ، واسه اولین بار تمام تمرکزم و گذاشتم و چیشد؟
حتی ی ذره ام حوصله باشگاه و ندارم
باید برم لثه گیر جدید بخرم
بدنم کوفته ست حال راه رفتن ندارم.
نمیدونم قضیه چیه ولی از پسرایی که در استانه به بلوغ رسیدنن خوشم میاد.ی حماقت خاصی تو چشماشونه که انگار همه چیو میدونن ولی حتی یادشون میره ماست مالیده به سیبیلشون و پاک کنن.حتی بوی هورموناشونو حس میکنم ، ی انرژی عجیب غریبی دارن کلا.
شت ، چی چرت و پرت میگم.
هوا گرمه زده به سرم.