خواب میدیدم نقره شدم.وقتی بیدار شدم یکم با بچه ها بحث کردیم.یکیشون میگفت با زنده دل هم دوره بوده ، نمیدونم لج کردن بود یا چی اما بعدش نشستم سر کلاس بدیعی ، ابر کلاس.
با اینکه فیزیکم لنگ میزنه اما تو شیمی فیزیک بهتر از آلی ام ، عجیبه.از استنتاج و تحلیل کردن بیشتر خوشم میاد تا چیزایی که باید حفظ شن.مثلا ترجیح میدم انقدر حل کنم تا ثابت جهانی ها بره تو مغزم ، ولی حفظ نکنم،بعدش گیج میشم.
سر کلاس شیمی هادیان فرد هر ۵ دقیقه میگم " اینکه واسه کنکوره" "اینم بلدم" و همینجوری دو ساعت میگذره. یکم دیگه کلاس عربی شروع میشه ، سال نهم خدای عربی بودم با وجود همه تقلبا و داستانایی که با دبیرش پیش اومد.حتی مطمئنم تو ازمون ورودی ۱۰۰ زدم عربی و. منتها نمیدونم چی عوض شده که ازمونای کلاسی این معلم کچل و انقدر داغون میزنم.
موهام داره زیادی بلند میشه ولی وقت نیست برم مرتب کنم..هر شب که دیروقت رو تخت ولو میشم بی نهایت خسته ام و در عین حال انگار هیچ کار مفیدی انجام ندادم،انگار همش بیخود و وقت هدر دادنه.
نقره؟ *پوزخند