خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

میشه آسون ترم باخت.

یکم ورزش کردم و پدرم دراومد.

چیزی که نا امیدم میکنه این نیست که با رقبام خیلی فاصله دارم و ادمای خیلی قوی تری ازم وجود دارن ، من به نسخه ورزشی سابق خودم حتی نزدیک هم نیستم.

یادمه پاهام نه تنها ۱۸۰ رو به راحتی باز میشد ، استاد چند تا استپ زیر پام میزاشت و روی اونها هم پاباز میرفتم.

و الان یک ربع مثل ی احمق داشتم سعی می کردم انگشتمو به نوک پام برسونم.

شاید ۶ ماه دیگه کار داشته باشه به اون سطحی که میخوام برسم.

فاطمه تو ذهنمه فقط.