خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

بزار بگن زانو زده

این => https://amadam.blogix.ir/post/90/In-the-end پستی که پارسال گذاشتم ، امروز اتفاقی که سال قبل فکر می کردم باعث خوشحالیم میشه فقط ی لبخند تمسخر آمیز رو لبام اورد.

سال قبل واقعا خودمو اینجا میدیدم ، درگیرِ گرافیک.حالا خودم هدف تیک خورده رو انداختم تو سطل زباله و بی تفاوت ازش رد شدم.چه روزایی بود! بعد از ۴۰۱ که مقام نیاوردم و دیپلم افتخار نصیبم شد ، سال بعد حتی تو ازمون ورودی المپیاد هم قبول نشدم.

ترسیدم از اینکه این بلا سر شیمی هم بیاد.من آدم تلاشِ پیوسته نبودم. "میدونم تو ام مث من شدی، دیگه مخت نی جواب".

این مغز واقعا ظرفیتش رو از دست داده.سبحان می گفت المپیاد مغز میخواد،هر سال بیشتر تحلیل میرم.

کلاس ۴ ساعته ی آلی ،( شکل فضایی مولکولی) رو تا ی جایی پیش بردم ، و الان دارن مجبورم میکنن برم بیرون.

و حدس بزنید چی بدتر از کابوساییه که شبا میبینم؟

خرید رفتن با ۵ تا زنِ الاف که تو هر مغازه ۴۵ دقیقه میمونن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد