خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

تابستون کوتاهه.

چند ساعت پیش خبر ناگواری بهم رسید.عده ای از بچه های مدرسه ی قبلی(دوران متوسطه اول) ، البته عده شامل بخش کوچیکی میشه ، بهتره بگم گله ای از بچه های مدرسه قبلی توی دبیرستان فعلیم هم حضور دارن.علاوه بر اون مدیر مدرسه و معاونش هم از کادر مدرسه قبلی هستن که انتقالی گرفتن.

بابت مدیر خوشحالم چون لااقل من رو میشناخت و یک بار که درباره المپیاد گرافیک ازش اجازه غیبت گرفته بودم(امتحان ترم اول زبان داشتیم و من باید میرفتم داشنگاه تهران برای ازمون.ککش هم نگزید و اجازه داد.) و احتمالا اگر بحث المپیاد علمی رو هم مطرح کنم با واکنش تدافعی مواجه نمیشم.

اما درباره ی بچه ها ، مطمئن نیستم.خیلی هاشون رو از دبستان میشناسم ، خیلی ها هم با وضوح بسیار از وقایع سال نهم(حواشی در حد مرگ!) من رو میشناسن.برای همین یکم مضطربم که تصویر ذهنی درستی ازم ندارن ، و بزرگ ترین کابوسم تکرار شدن سال نهمه.

-برم هنرستان سمپاد سنگین تره از اینکه باز با این بچه های مزخرف تو ی مدرسه باشم!

به هر حال ، تابستون داره میگذره ، و اونقدری که نسیم و هیدن تو آهنگ تابستون کوتاهه تاکید دارن کوتاه نبوده.از ۱۶ ام به بعد باز برمیگردم فنی حرفه ای بابت طراحی لوگو و عکاسی پیشرفته،باشد که رستگار شویم.متاسفانه دوره های بین المللی سازمان تمومش د و دیگه خبری از کاراموزای مختلف و جوجه هایی که غذاخوری میداد(بی سابقه بود) خبری نیست.امیدوارم تابستون ۴۰۴ تو دوره ۴۰ بتونم چنین جوی و تجربه کنم.

دیشب داشتیم حرف میزدیم و بابا نکته جالبی گفت : 

-عملکرد خوبت واسه انسانیه ، علایقت تجربی ، هوشت گرافیک ، تواناییت ورزش!

 واقعا؟ یاد بابای مبینا افتادم که گفته بود مبینا تک بعدی نیست. ولی توانایی فعلیم فقط خوابیدن و هیچکاری نکردنه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد