خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

علف خرس

یعنی خدا هیچ بنی بشری و به اندازه حالای من محتاج پول نکنه :)) کل کتابایی که میخوام بخرم و کلاسای المپیاد نزدیک ۱۰ تومن واسم درمیاد که حتی ی درصدم نمیتونم رو خانواده واسش حساب کنم.تا آذر ۲ ، ۳ تومن دستم میاد که خب آذر مرحله یک برگزار میشه =) 

واقعا قصد داشتم برم ی جایی کارگری کنم یا ایده داشتم درباره ی بهتر کردن کسب و کار مغازه ی یکی از اشنا ها و درصد گرفتن ، اما خود این کارا زمان زیادی از روزم و میگیره و خب کی بشینم درس مدرسه و المپیاد و باهم هندل کنم،تایم باشگاه هم هست.(اگه در نظر نگیریم که اجازه کار و بهم نمیدن و تمرینای باشگاه هم هر روز داره سنگین تر میشه و باید دو سانس وایسم.)

خلاصه که،جناب انصاری فرد رایت میگفت موفقیت هزینه داره و بنده عملا  زیر هزینه هاش زاییدم.

شاید اگه یکم واسه طراحی لوگو وقت بزارم وضعم بهتر بشه ، ولی واقعا دارم می گسترم تو این تابستون با این حجم کلاسا و مطالبی که هنوز نخوندم.

تازه از بورسیه سیک سک اخراج شدم وگرنه کلا می گسستم:)

به تغییر رشته المپیاد هم فکر میکنم ، که علوم زمین بخونم. بیشترین تطابق با شرایطم رو داره ، نیازی به مطالعه با ساعت های نجومی نیست ، رقابتش به شدت کمتره، ولی هیچ سهمیه ای هیچ جا نداره و این یکم نا امیدم میکنه.

خلاصه که درگیرم و امید است خداوند ما را برهاند.

*وی همونیه که میگفت به خدا اعتقاد نداره-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد