دویدن واقعا اضطرابم رو کم میکنه.امروز حدود ۲۵ دقیقه دویدم.۳ ساعت باشگاه بودم ، زودتر رفتم و قبل اینکه همه بیان شیمی خوندم.مبارزه داشتیم،افتضاح بود.
کیسه بوکس وصل کردم به سقف اتاقم ، ضربه میزنم از جا کنده میشه.استادم امروز میگفت اروم تر بزن ، سرعتت و ببر بالا.میت هم که میزدیم بچه ها از نوبت من میترسیدن. - چه صدایی ، یا ابولفضل!
چه فایده ای داره قدرت ضربات وقتی سرعتم پایینه و اکتام تو مبارزه شبیه دلقک تو سیرکه.خیلی باید تمرین کنم.خیلی.
و البته ، خیلی باید درس بخونم ، خیلی.
خسته ام و پاهام درد میکنه.
فردا هم کلاس عکاسی تعطیله بابت گرما.پنجشنبه هم لیگ استانه و بچه ها مسابقه ان ، باشگاه تعطیله.فقط باید بشینم درس بخونم.
شاید هم وکتور زدم چند تایی.
فردا باید ۱۰ تا ایستگاه نکته و تست مبتکران و تموم کنم ، زنگ بزنم پشتیبانی ماز و مشکل پنل و حل کنم(بله بعد دو هفته هنوز حل نشده) ، یا سر کلاس ماز باشم یا ویدیو برادرای جشانی و ببینم.
عقبم.خیلی عقب.باید تلاش کنم.خیلی.
شیر داغ خوردم و پودر سنجد.دوش آب سرد هم گرفتم.وقت خوابه..