خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم
خاطرات ی المپیادی

خاطرات ی المپیادی

گزارش کار و اتفاقای دوران المپیاد و میزارم

تونل و جیغ های پی در پی

دویدن واقعا اضطرابم رو کم میکنه.امروز حدود ۲۵ دقیقه دویدم.۳ ساعت باشگاه بودم ، زودتر رفتم و قبل اینکه همه بیان شیمی خوندم.مبارزه داشتیم،افتضاح بود.

کیسه بوکس وصل کردم به سقف اتاقم ، ضربه میزنم از جا کنده میشه.استادم امروز میگفت اروم تر بزن ، سرعتت و ببر بالا.میت هم که میزدیم بچه ها از نوبت من میترسیدن. - چه صدایی ، یا ابولفضل!

چه فایده ای داره قدرت ضربات وقتی سرعتم پایینه و اکتام تو مبارزه شبیه دلقک تو سیرکه.خیلی باید تمرین کنم.خیلی.

و البته ، خیلی باید درس بخونم ، خیلی.

خسته ام و پاهام درد میکنه.

فردا هم کلاس عکاسی تعطیله بابت گرما.پنجشنبه هم لیگ استانه و بچه ها مسابقه ان ، باشگاه تعطیله.فقط باید بشینم درس بخونم.

شاید هم وکتور زدم چند تایی.

فردا باید ۱۰ تا ایستگاه نکته و تست مبتکران و تموم کنم ، زنگ بزنم پشتیبانی ماز و مشکل پنل و حل کنم(بله بعد دو هفته هنوز حل نشده) ، یا سر کلاس ماز باشم یا ویدیو برادرای جشانی و ببینم.

عقبم.خیلی عقب.باید تلاش کنم.خیلی.

شیر داغ خوردم و پودر سنجد.دوش آب سرد هم گرفتم.وقت خوابه..